سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر دوستی ای که طمعْ پدیدش آرد، نومیدی ازمیانش می بَرَد . [امام علی علیه السلام]
آموزشی - مذهبی
درباره



آموزشی - مذهبی


حمید امامی راد
سلام به اهل دلی که بی ریا و با صفاست.قلب پر از محبتش همیشه به یاد خداست.دور از وجودتان هر چه درد و بلاست. مطالب وبلاگ ترکیبی از مسائل مذهبی و آموزشی (اکثرا آموزش ابتدایی) می باشد. امید است مورد توجه قرار گیرد. ملتمس دعای خیر دوستان هسنم.
لینک‌های روزانه

 

 

امام رضا

 

ادبیات پارسی، علیرغم تمام توانایی و اقتدارش و با همه عظمت وصلابتش و کلام غرنده ،توفنده و اثر گذار  که شاعران در طی قرون گذشته داشتند،  وهمانند درختان  سرو، قوی  استوار هستند، اما آن هنگام   که یاد بارگاه ملکوتی  سلطان خوبان  حضرت سلطان  امام علی بن موسی الرضا(ع)هشتمین کوکب آسمان امامت  در جایگاه نورانی مشهد مقدس می افتد، دلهای عاشقان روانه دیار یار می شود، و این عشق و دلدادگی در حریم حرم مرهم دلهای زخم های شیعیان را التیام می دهد، چه لطف و صفایی دارد، آن جایگاه عرشیان و صدای زیارت نامه خواندن  و صدای همهمه  و هیاهو که زائران کویش ، همگی یک صدا با هم نجوا می کنند:

السلام علیک یا امام علی بن موسی الرضا(ع)

و چه زیباست! 

 

 

اوقات ولحظات که آدمی علیرغم تمام دغدغه ها وتعلق خاطرها و تلاش شبانه روزی  در کسب معاش ، هیاهو زندگی و قیل وقال هایش ، دل ودیده را به سوی آستان دوست می برد ، و غبار جسم وجان را در آن فضای ملکوتی  شسته  و  انوار الهی گرمابخش دلهایش می شود ،  و روح صقیل یافته خودرا به پرواز آن گنبد طلایی  با جبروت  که  در بالای جایگاه  مرقد مطهر افراشته شده ، و آن گلدسته های نورانی ،و   با  صلابت و  با  اقتدار  امام عارفان وعاشقان سوی مشهد مقدس  سیر می دهد ، و  دقایقی در کنار آن ضریح سلطان مکرم  با احترام  تمام ایستاده وبا چشمانی اشک بار نگاهش همانند انگشتانش قفل به ضریح طلا ی آقا شده،  و عرض ادب وارادت  واخلاص   به ذریه حضرت زهرای مرضیه  اطهر (س) نموده   و عرض  حال از روزگار پریشان حالی خوبش را همانند یک سربازساده  که شرف حضور به درگاه سلطان خود نموده و با آن امام (ع) همام تجدید عهد و بیعت می نماید.

چشمه های خروشان تورا می شناسند

موج های پریشان تورا می شناسند

پرسش تشنه گی را تو آبی، جوابی

ریگ های بیابان تو را می شناسند

نام تو رخصت رویش است و طراوت

زین سبب برگ و باران تو را می شناسند

از نشابور با موجی از لا  گذشتی

 ای که امواج طوفان تو را می شناسند

اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد

چون تمام غریبان تو را می شناسند

کاش من هم عبور تو را دیده بودم

کوچه های خراسان تو را می شناسند

قیصر امین پور

اى على موسى الرضا!(ع)

ای پاکمرد یثربى، در توس خوابیده!

من تو را بیدار مى دانم

زنده تر، روشن تر از خورشید عالم تاب

از فروغ و فرّ و شور زندگى سرشار مى دانم

گر چه پندارند: دیرى هست، همچون قطره ها در خاک

رفته اى در ژرفناى خواب

لیکن اى پاکیزه باران بهشت! اى روح! اى روشناى آب!

من تو را بیدار ابرى پاک و رحمت بار مى دانم..................

........مهربان خورشید تابنده!

این غمین همشهرى پیرت،

این غریبِ مُلکِ رى، دور از تو دلگیرت،

با تو دارد حاجتى، دَردى که بى شک از تو پنهان نیست،

وز تو جوید (در نهانى) راه و درمانى.

جاودان جان جهان! خورشید عالم تاب!

این غمین همشهرى پیر غریبت را، دلش تاریک تر از خاک،

یا على موسى الرضا! دریاب.

چون پدرت، این خسته دل زندانىِ دَردى روان کُش را،

یا على موسى الرضا! دریاب، درمان بخش.

یا على موسى الرضا! دریاب.

مهدی اخوان ثالث

این شعر زیر که از جناب حافظ شیرازی است و بیشتر به عنوان شعر انتظار نام برده می شود، را اگر دوسه بیت آن را از حالت شعر انتظار بیرون آریم، خودش شعر رضوی به گونه می تواند بشود،  که خیلی ها در حرم حضرت امام رضا(ع)  وقتی چشمشان  به گنبد طلایی و صریح مطهر ایشان می افتد با خود این شعر را زمزمه می کنند:

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد….

کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

...ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست

شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی

و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد

شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

همه مردم در هر گروه سنی که باشند از هر قوم وقبیله وفرهنگ ونژاد وقتی که به سوی حرم حضرت امام رضا (ع)  مشرف می شوند ودر آن صحن سقاخانه (اسماعیل طلا) و خیل عظیم کبوتران را مشاهده میکنند که چگونه مردم برای آنان گندم و ارزن می پاشند و آنان  پرواز دسته جمعی کبوتران عاشق کویش پس از مدتی به طواف خانه مشغول هستند اشک شوق از دیدگان آنان روانه می شود،در حریم حرم یار دیگر انجا  هیچکس تنها نیست،همه عاشقان کویش پای کوبان واشک ریزان بسوی حرم مطهر امام علی بن موسی الرضا(ع) روان می شوند از حال خود وروزگار خویش می گویند، از غم وغصه  و درد بی درمان خویش با سلطان خوبان  می گویند ناله کنان و مویه کشان بسوی مرهم زخم های شکافته خود شتافته تا تسلی گیرنند  اینجاست که شاعران پارسی گو نیز متاثر از محیط اطراف خویش می شوند و عشق ودلدادگی را به حضور امام عاشقان وعارفان می رسانند اینجاست که رسالت شاعر نقش می گیرد و شعر گهر ارزشمندی است که می تواند آنچه مردم در سینه دارند شاعر از زبان آنان بازگو کند این هنر شیدایی شاعران است که همواره پروانه صفت در حریم یار همانند امام معصوم باشد  الحق سبک خراسانی نیز  پیشگام در تمام سبک های شعر شاعران پارسی گو است که شاید شیدایی وشفتیگی  شاعران شیعیان همانند پروانه گان در شمع وجود امام علی بن موسی الرضا از اواخر قرن دوم تا پنجم در منطفه خراسان آن روزگار سبب شده که جمع محفل نورانی چند قرن داشته باشند که با هجوم قوم مغول سبک خراسانی جای خود را به سایر سبک های بعدی  در سایر مکانها داد .

 اینجاست که شاعران پارسی گو نیز متاثر از محیط اطراف خویش می شوند و عشق ودلدادگی را به حضور امام عاشقان وعارفان می رسانند اینجاست که رسالت شاعر نقش می گیرد و شعر گهر ارزشمندی است که می تواند آنچه مردم در سینه دارند شاعر از زبان آنان بازگو کند این هنر شیدایی شاعران است که همواره پروانه صفت در حریم یار همانند امام معصوم باشد

در حریم حرم یار دیگر آنجا  هیچکس تنها نیست ، همه عاشقان کویش پای کوبان و اشک ریزان بسوی حرم مطهر امام علی بن موسی الرضا(ع) روان می شوند، از حال خود و روزگار خویش می گویند، از غم و غصه  و درد بی درمان، خویش با سلطان خوبان  می گویند ،ناله کنان و مویه کشان بسوی مرهم زخم های شکافته خود شتافته تا تسلی گیرند،  اینجاست که شاعران پارسی گو نیز متاثر از محیط اطراف خویش می شوند، و عشق و دلدادگی را به حضور امام عاشقان وعارفان می رسانند ،اینجاست که رسالت شاعر نقش می گیرد، و شعر پارسی ، گهر ارزشمندی است که می تواند آنچه مردم در سینه دارند شاعر از زبان آنان بازگو کند، این هنر شیدایی شاعران است .

درود بر تو ای هشتمین سپیده

- اگر از سایه ساران درود می پذیری-

           باران نیز به ازای تو پاک نیست

 و بر ما درود

-اگر فاصله خویشتن تا تو را، تنها بتوانیم دید-

ای آفتاب! ما آن سوی ذره مانده ایم

 من آن پرنده مهاجرم

         که هزار سال پریده است

اما هنوز

سوار گنبدت پیدا نیست

آوخ که بال کبوتران حرمت

      از چه تیرهای زهرآگین خسته است

                                  شکسته است

ای عرش

ای خون هشتم

نیرویی دیگر در پرم نِه

که ما را هزار سال

نه ره توشه ای بر پشت بود

        و نه شمشیری در دست

و مگر در سینه

عشق می افروخت

می سوخت

که چراغ تو روشن ماند

رشته ای از زیلوی حرمت

      زنجیر گردن عاشقان

و سلسله وحدت است

امام رضا

 

و خطی که روستا ها را به هم می پیوندد

گلمهره های ضریحت

دل های بیرون تپیده ما

         تبلور فلزی ایمان است

چنان گسترده ای

که جز از حلقه ضریحت

            نمی توان دید

تو را باید تقسیم کرد

            آنگاه به تماشا نشست

خاک تو گستره همه کائنات

و پولاد ضریحت

قفسی است

که ما

     یارایی خود را

           در آن به دام انداخته ایم

تو سرپوش نمی پذیری

             طلای گنبدت

             روی زردی ماست

                    از ناتوانی ادراک مان از تو

                     که بر چهره می داریم

علی موسوی گرمارودی

سلام ٌعلی آل طه ویاسین                            

سلام ٌ علی آل خیر النّبیّین

سلام ٌعلی روضهٍ حلَّ فیها                         

امامً یباهی بِهِ المُلک َوَالدّین

علیّ بن موسی الّرضاکز خدایش       

رضا شد لقب چون رضا بودش آیین

زفضل وشرف بینی او را جهان                

اگر نبوّدت تیره چشم جهان بین

پی عطر روبند حوران جنّت                      

غبار دیارش به گیسوی مشکین

اگر خواهی آری به کف دامن او         

برو دامن از هر چه جزاوست برچین

جامی

بوی خون ای باد از طوس سوی یثرب بر            

با نبی برگوی از تربت خونین پسر

 عرضه کن بر وی کز حالت فرزند غریب            

وآن مصیبتها آیا بودت هیچ خبر

ملک الشعرای بهار

بادلی محرم طواف حج سلطان امدم

حاجی ام از ان زمانی که خراسان امدم

در کنار تو به حس بی نیازی می رسم

درد دارم بی تو که دنبال درمان امدم

روبروی پنجره فولاد گریه می کنم

مشهد ابری بود که مانند باران امدم

گنبد تو اسمان را افتابی می کند

من دمت را گرم دیدم چون زمستان امدم

شاید اصلا ان سگی بودم که امد در حرم

گرچه در چشم همه مانند سلمان امدم

روز میلادت شنیدم سفره ات پهن است که

اینچنین من دست پاچه مثل مهمان امدم

فرض کن ان بچه اهویم که با صد ارزو

لنگ لنگان دیدن شاه خراسان امدم

صابر خراسانی

 

اخذ: تبیان


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حمید امامی راد 90/11/18:: 7:47 صبح     |     () نظر